سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : یار مسافر
نوع شعر : توسل
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : غزل

دیدی آخر حب دنیا دست و پایم را گرفت           رفته رفته دل ربود از من خدایم را گرفت

چـشمـۀ اشکـم نمی جـوشد، نمی دانم چـرا           من چه کردم که خدا حال بکایم را گرفت


من به دنـبــال اجــابت بـودم امـا عـاقـبـت           لـذت گـوشـه نـشـیـنـی و دعایـم را گرفت

بازی دنیاست گر بی درد و غـم بـار آمدم           بـدتـر آنکه این دل درد آشـنـایـم را گرفت

روزگاری آرزوی من شهـادت بود و بس          بعد آن دوران، زمان، حال و هوایم را گرفت

در میان قلب خود هر روز زائر می شدم           آه، شیطان رخنه کرد و کربلایم را گرفت

من بدی کردم، زمین خوردم، ولی ارباب بود           که میان روضه هایش دست هایم را گرفت

نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و روان تر شدن آن ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.



چشمۀ اشکم نمی جوشد چرا علت زچیست            من چه کردم که خدا حال بکایم را  گرفت



بازی دنیاست اگر بی درد و غم بـار آمدم               و چه بد شد این دل درد آشـنایم را گرفت



من به دنبال اجــابت ها که نه اما چــرا               لـذت گوشه نشیـنی و دعایـم  را  گرفت